سلام بچه ها... تمام خوشحالیم نابود شد
آخه دیشب علی وقتی داشت برمی گشت خونشون تصادف کرد و الان اصلا حالش خوب نیست
.
منم نمی تونم برم دیدنش.دارم دیوونه می شم.از دیشب تا حالا باهاش حرف نزدم.می گه تب کرده، می گه اصلا نمی تونه از جاش بلند بشه.
آخه چرا من...؟!
درست زمانی که می خواستیم چندروز باهم بودنمونو جشن بگیریم و خوش بگذرونیم باید عشقم اینطوری بشه.
به خدا دیگه نمی دونم باید چیکار کنم.تورو خدابراش دعا کنیدکه زود خوب بشه.آخه اون قلب منه و اگه مریض بشه منم میمیرم.تو رو خدا .جون هرکی دوست دارین برای عشقم دعا کنید.آخه من نمی تونم درد کشیدنشو ببینم.
بخدا وقتی یه آخ کوچولو می گه دنیا روسرم خراب می شه.
علی جونم
با بودنت ...
دنیای من رنگی تر از همیشست ...
با بودنت ...
رنگین کمون یه رنگ اضافی داره ...
رنگی که زیباییش تورو تو ذهن من میاره ...
با بودنت ...
تو گلخونه هیچ گلی کم ندارم ...
هیچ گلی اونجا نمیخوام وقتی تویی کنارم ...
با بودنت ...
غصه میره شادی جاشو می گیره ...
با دیدنت هر چی غمه تو قلب من می میره ...
با بودنت ...
شعرای من معنای تازه دارن ...
گلهای اطلسی برام شکلی دوباره دارن ...
با بودنت ...
دل می خواد که از سینه جدا شه ...
پر بکشه به سمت تو، تو راه تو فدا شه ...
با بودنت ...
به زندگی یه عمر تازه دارم ...
هر شب که به خواب من میای من دیگه شک ندارم ...
یه روز میاد با من باشی بمونی در کنارم ...
دوستای خوبم شمارو به تموم مقدساتتون قسمتون می دم براش دعاکنید که زود خوب بشه.
ببخشید سرتونو درد آوردم و ناراحتتون کردم.
:: بازدید از این مطلب : 324
|
امتیاز مطلب : 125
|
تعداد امتیازدهندگان : 37
|
مجموع امتیاز : 37